سفارش تبلیغ
صبا ویژن
...منوی اصلی...

...درباره خودم...

...لوگوی وبلاگ...

...لینک دوستان...

...لوگوی دوستان...



...موسیقی وبلاگ...

نمی توانم ... راستش کار من نیست ...من حتی از پس گفتن حرف های دلم هم برنمی آیم ...می خواهم بنویسم برایت ، اما ...  باور کن خیلی سخت است . این که کلی حرف توی دلت داشته باشی و نتوانی بگویی ... این که خجالت بکشی از نگاه کردن به چشم های کسی ... می دانی ؟ همیشه بعد از سجاده ام ، کنار تو بودن را دوست داشته ام ... آخر کنار تو هم همان عطر سجاده ام می آید ... دلم می خواهد ساعت ها بنشینم کنارت ... من باشم و تو باشی و آفتاب ... تو با سکوتت برایم از عشق بگویی و من از شرم نگاه کردن به چشم های گیرایت ذره ذره آب شوم ... نمی دانم چرا تا به تو می رسم همه ی گفتنی هایم را فراموش می کنم ... انگار باید همه ی تعلقاتم را بریزم دور ... اینجا ، کنار تو ، رها تر از همیشه  پرواز می چینم از نگاهت ... لبخند که می زنی دلم بی قرار تر از همیشه می کوبد به سینه ام ... لبخندت از جنس عشق است ... عشقی به عظمت بهشت خدا ...

* فکر می کردم می توانم بنویسم ، اما انگار اشتباه می کردم ... همین چند سطر باشد در جواب دعوت وبلاگ شلمچه ...



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط :ققنوس::نظرات دیگران [ نظر]


    ...آمار وبلاگ...

    ...آرشیو...

    ...اشتراک در خبرنامه...

    ...طراح قالب...